وَلَقَد أَتَوا عَلَى القَريَةِ الَّتي أُمطِرَت مَطَرَ السَّوءِ ۚ أَفَلَم يَكونوا يَرَونَها ۚ بَل كانوا لا يَرجونَ نُشورًا
بهرام پور
و قطعا بر شهرى كه باران بلا بر آن بارانده شد گذر كردهاند آيا آن را نمىديدند؟ لكن آنها زنده شدن [خود] را باور نداشتند